آشنایی با یک رشته از مراکز علمی‌ـ‌ـ‌آموزشی در تمدن اسلامی

نظامیه

یکی از معروف‌ترین نام‌ها در تاریخ مراکز علمی‌ـ‌ـ‌آموزشی در تمدن اسلامی، «نظامیه» است. مدارس نظامیه در نیمۀ دوم قرن پنجم هجری به دستور و اهتمام خواجه نظام‌الملک وزیر مقتدر آلپ ارسلان و ملکشاه سلجوقی تأسیس شدند و تعدادی از آنها تا حدود سه قرن دوام آوردند. خواجه نظام‌الملک مدارسی در بیش از هفتاد شهر ساخت اما مدارسی که در شهرهای بزرگ مانند بغداد، نیشابور، اصفهان، بلخ، موصل، و هرات تأسیس کرد اهمیت بیشتری داشته و مراکزی برای آموزش عالی و به اصطلاح «دانشگاه‌ها»ی دوران خود بوده‌اند. این مراکز که به «نظامیه» مشهور شدند، محل تدریس برجسته‌ترین دانشوران علوم دینی بودند و طلّابی را برای تحصیل می‌پذیرفتند که مقدمات علوم را در مدارس دیگر گذرانده باشند. اولین مدرسه‌ای که به این نام شهرت یافته، در نیشابور تأسیس شده ولی معتبرترین و اثرگذارترین نظامیه، مدرسۀ نظامیۀ بغداد بوده است زیرا بغداد مقر خلافت عباسی بود و خواجه نظام‌الملک به خاطر علاقه به اعتلای اعتبار مذهبی و فرهنگی مقر خلافت، بیشترین توجه را به مدرسۀ بغداد مبذول می‌داشت و بیشترین امکانات را به آن اختصاص داد تا رقیب نیرومندی برای جامع‌الازهر قاهره باشد که خلفای اسماعیلی‌مذهب مصر در قاهره ایجاد کرده بودند.

در قسمت بزرگی از دنیای اسلام، جوّ علمی و فکری در حدود سه قرن کمابیش تحت سیطرۀ نظامیه‌ها بود. از این رو، نگاهی به این مدارس برای علاقه‌مندان به تاریخ تفکر و علم در اسلام خالی از فایده نیست. این دانشگاه‌های قدیمی جهان اسلام در واقع مدارس عالی دینی در چارچوب یکی از مذاهب چهارگانۀ اهل سنت بودند که اگر فقط از این دید به آنها بنگریم، امتیازات و جنبه‌های مثبتی از قبیل نظم و ضابطه‌مندی، برخورداری از امکانات بسیار، تأمین معاش استاد و دانشجو به طور مستمر و مکفی و ارتقای ارج و احترام اهل علم داشته‌اند. اما تنگ‌نظری حاکم بر این مدارس که فلسفه و علوم عقلی را برنمی‌تابید، ضدیت با فرقه‌های مذهبی دیگر را تشویق می‌کرد، به علوم غیر دینی مانند طبیعیات و ریاضیات چندان توجهی نداشت، و آزادی اندیشه‌ورزی را برای دانشوران قائل نبود، مستوجب انتقاداتی است که عده‌ای از صاحب‌نظران مطرح کرده‌اند. یکی از صاحب‌نظران در دورۀ معاصر، دکتر رضا منصوری است که در سخنرانی‌ها و نوشته‌هایش مکرراً به جنبه‌های مختلف مدارس نظامیه پرداخته است.

این مقاله تصویری از مدارس نظامیه، به خصوص نظامیۀ بغداد، زمینۀ سیاسی و اجتماعی تأسیس و سازمان آموزشی آنها و مقایسۀ این مدارس با مراکز علمی در دوره‌های قبل از تأسیس نظامیه‌ها به دست می‌دهد. فاکت‌های تاریخی مقاله عمدتاً برگرفته از کتاب
مدارس نظامیه و تأثیرات علمی و اجتماعی آن تألیف نورالله کسایی است که ظاهراً مفصل‌ترین و جامع‌ترین کتاب فارسی است که در دورۀ معاصر دربارۀ نظامیه‌ها نوشته شده. در مورد بعضی فاکت‌ها و برداشت‌ها از فصل پنجم کتاب معماری علم در ایران نوشتۀ رضا منصوری نیز بهره برده‌ایم.

پیش از نظامیه‌ها

ایجاد نهادهای علمی در تمدن اسلامی از اوایل قرن سوم هجری آغاز شد. نهاد بیت‌الحکمه در بغداد که مقدمات تأسیس آن در زمان هارون خلیفۀ عباسی فراهم شده بود در زمان مأمون آغاز به کار کرد و عده‌ای از محققان در آنجا شروع به ترجمۀ آثار علمی از زبان‌های یونانی و پهلوی و سریانی به زبان عربی کردند. بیت‌الحکمه دارای کتابخانه و یک رصدخانه و انجمن علمی وابسته بود. این نهاد جنبۀ آموزشی و عنوان مدرسه نداشت بلکه یک مرکز علمی و تحقیقاتی به شمار می‌رفت که در انحصار فرقۀ مذهبی خاصی نبود و دانشمندانی از ملیت‌های مختلف و با مذاهب گوناگون در آنجا به کار اشتغال داشتند. گفته‌اند که انگیزۀ مأمون در حمایت از بیت‌الحکمه، علاقۀ او به علوم عقلی و فلسفه و آگاهی از آرای مکاتب مختلف بوده است، و نیز گفته شده که در تأسیس این نهاد، در بسیاری موارد، از مؤسسۀ جندی شاپور الگوبرداری شده است.

مرکز علمی‌ـ‌درمانی جندی شاپور در خوزستان (بین شوشتر و شوش) که در زمان شاپور اول ساسانی تأسیس شده بود در قرون اولیۀ اسلامی نیز به فعالیت خود ادامه می‌داد. در آن مرکز، از همان دوران ساسانی، پزشکان و محققانی از اقوام و مذاهب گوناگون (به خصوص، مسیحی) به تحقیق و درمان بیماران اشتغال داشتند. از پزشکان معروف جندی شاپور در دورۀ اسلامی می‌توان از اعضای خاندان بختیشوع نام برد، به خصوص جرجیس بن بختیشوع که منصور خلیفۀ عباسی را درمان کرد و از آن پس، پزشکان جندی شاپور به دربار عباسیان راه یافتند. بعداً هارون الرشید در تأسیس بیمارستان رشیدی بغداد از پزشکان جندی شاپور استفاده کرد. در این مؤسسه، آثار متعددی از میراث علمی تمدن‌های گذشته از سریانی و یونانی و پهلوی و هندی به زبان عربی برگردانده شد و جندی شاپور را می‌توان یکی از واسطه‌های مهم در انتقال علوم به تمدن اسلامی به شمار آورد. آخرین کسی که نامش به عنوان رئیس بیمارستان جندی شاپور ذکر شده، شاپور بن سهل است که در سال 255 هجری وفات یافته است.

جانشینان مأمون راه او را ادامه ندادند و بحث و مناظره و تفکر آزاد را ممنوع کردند و به خصوص رفتار خشنی با علویان و معتزله در پیش گرفتند. این وضع موجب مهاجرت بسیاری از دانشمندان به قلمرو حاکمان ایرانی، سامانیان و به خصوص آل‌بویه، شد. در این دوران (از نیمۀ دوم قرن سوم تا نیمۀ دوم قرن پنجم هجری) در قلمرو این حاکمان، نهادسازی برای علم (ایجاد مدارس، دارالعلم‌ها، کتابخانه‌ها، و رصدخانه‌ها) گسترش یافت. جوّ نسبتاً آزادی نیز برای اندیشه‌ورزی و دانش‌پژوهی وجود داشت و دانشوران می‌توانستند در رشته‌های مختلف علمی و در میراث علمی و فلسفی تمدن‌های پیشین تحقیق و کندوکاو کنند. این نهادسازی همراه با امکان نسبی آزاداندیشی، دورۀ شکوفای علم در تمدن اسلامی را پدید آورد، دوره‌ای که هرگز به طور کامل تکرار نشد. بیشتر چهره‌های بسیار درخشان علم در تمدن اسلامی، چهره‌هایی چون فارابی، ابوعلی‌ سینا، ابوریحان بیرونی، زکریای رازی، و خیام، به این دوره تعلق دارند. خوارزمی را هم که کمی قبل از اینها می‌زیسته می‌توان به این فهرست افزود. از دیگر منجمان و ریاضیدانان شاخص این دوره می‌توان از عبدالرحمن صوفی (منجم معروف رصدخانۀ آل‌بویه در شیراز) و ابوالوفای بوزجانی و کوشیار گیلانی
نام برد.

زمینه و انگیزهٔ تأسیس مدارس نظامیه

تاریخ علم در دنیای اسلام با روی کار آمدن سلجوقیان وارد مرحلۀ تازه‌ای شد. ترکان سلجوقی که از طرف شرق به سرزمین‌های اسلامی یورش آوردند توانستند امپراتوری بسیار وسیعی که از کوه‌های هندوکش در شرق تا فلات آناتولی و شام در غرب و از ماوراءالنهر در شمال تا خلیج‌فارس در جنوب وسعت داشت ایجاد کنند. مغز متفکر و اداره‌کنندۀ اصلی این امپراتوری گسترده در دورۀ اقتدار آن، خواجه‌ نظام‌الملک طوسی وزیر ایرانی آلپ ارسلان و ملکشاه سلجوقی بود. در این دوره اختلافات و مشاجرات بین فرقه‌های مذهبی بسیار شدید بود و گهگاه به درگیری و کشت و کشتار می‌انجامید. خواجه که خود شافعی مذهب بود می‌خواست همان‌طور که حکمرانان محلی را در این امپراتوری وسیع از میان برداشته و همگان را تابع حکومت مرکزی کرده بود، فرقه‌های مختلف را به نفع یک مذهب و نگرش واحد (مذهب شافعی و طریقۀ اشعری) که مورد اعتقاد خودش بود از میدان خارج کند و به خصوص جلو پیشرفت اسماعیلیه و شیعه را بگیرد. هم او و هم شاهان سلجوقی طرفدار خلفای عباسی بودند و در راه تجدید اقتدار سیاسی و معنوی خلفا (که طی دو قرن قبل تضعیف شده بود) می‌کوشیدند. در این زمان، به خصوص تبلیغات گستردۀ اسماعیلیه بسیار مایۀ نگرانی او بود زیرا این فرقه، که ریاست آن را در ایران حسن صباح به عهده داشت، دشمنی خطرناک برای خلفای عباسی و سلجوقیان و شخص خواجه نظام‌الملک محسوب می‌شد و اعضای آن علاوه بر تبلیغ مرام خود، به ترور مخالفان نیز دست می‌زدند چنانکه خواجه هم سرانجام به دست این فرقه کشته شد. خلفای فاطمی مصر که اسماعیلی‌‌‌مذهب بودند در قرن چهارم هجری دانشگاه الازهر را در قاهره برای تقویت مذهب اسماعیلی و تربیت مبلغان این فرقه تأسیس کرده بودند، هرچند که در الازهر بر خلاف مدارسی که خواجه بنیان نهاد، فلسفه و علوم عقلی نیز مورد توجه بود و با مذاهب دیگر، حتی یهود و مسیحیت با تسامح رفتار می‌شد. هدف از تأسیس نظامیه‌ها در وهلۀ اول رقابت با جامع الازهر و به طور کلی تربیت دانشورانی خبره در مذهب شافعی و طریقۀ اشعری بود که متبحر در بحث و جدل با فرقه‌های دیگر و مناسب برای تصدی مناصب مذهبی و اجتماعی و دولتی باشند، مناصبی از قبیل فقیه و مفتی و محدث و واعظ و قاضی و کارگزار ارشد حکومتی. این هدف در وقف‌نامه‌هایی که خواجه نظام‌الملک شخصاً برای این مدارس تدوین کرده بود و در انتصاب متولیان و مدرسان آنها متجلی بود. با این هدف، مفهوم «علم» که در دوران شکوفایی علمی دامنۀ گسترده‌تری داشت، مقید و محدود شد و «مدرسه» هم به محل آموزش معارف دینی از دیدگاه یک فرقۀ خاص تبدیل گردید.

نظامیه
تندیس خواجه نظام‌الملک طوسی در مشهد

خواجه نظام‌الملک برنامۀ تأسیس نظامیه‌ها را از حدود سال 455 هجری در نیشابور آغاز کرد. وی خود اهل خراسان بود و مدتی در نیشابور تحصیل کرده بود. حافظ ابرو مؤلف زبدة التواریخ، شروع این برنامه را چنین حکایت کرده است: «روزی سلطان آلپ ارسلان به نیشابور درآمد. جمعی از فقها بر در مسجد ایستاده بودند. سلطان فرمود که اینها چه کسانند؟ نظام‌الملک گفت اینها علماءاند و ایشان بهترین آدمیانند از بهر آنکه ترک لذات دنیای فانی کرده‌اند و روی به کسب فضائل و کمال نفس آورده. خاطر سلطان مایل عاطفت و عنایت ایشان شد. نظام‌الملک عرضه داشت که اگر اجازت بود در هر شهری موضعی بنا نهند که آن جماعت در آنجا نشینند و از برای ایشان وظیفه مقرر کنند تا ایشان به فراغت به تحصیل مشغول توانند بود و دعای دوام دولت سلطان گویند. سلطان اجازه فرمود و نظام‌الملک به اطراف نوشت به بنیاد مدارس و چنین گویند که هفتاد مدرسه در آن سال از مال سلطان ساختند و او اول کسی است که این سنت حسنه نهاده
است.»

منابع مالی

خواجه نظام‌الملک از محل بودجه‌ای که پادشاه هر سال در اختیارش می‌گذاشته (حدود یک دهم درآمد مملکت) و نیز اموال شخصی خود، سالانه 600 هزار دینار را صرف احداث و نگهداری نظامیه‌ها و کمک به مدرسان و طلاب آنها و امور خیریۀ دیگر (احداث مساجد، خانقاه‌ها، و بیمارستان‌ها) می‌کرده است. آلپ ارسلان و ملکشاه سلجوقی که عنایت ویژه‌ای به وزیر خود داشته و از مبالغ کلانی که خواجه صرف امور خیریه می‌کرده آگاه بوده‌اند، هر سال بر بودجۀ تحت اختیارش و حقوق او می‌افزوده‌اند چنانکه آلپ ارسلان با تجلیل از خدمات خواجه نوشته است: «… حال مواجب او بیفزودیم و پنجاه هزار دینار از زر رایج بر اقطاع وی زیاد کردیم تا صرف معاش و مایحتاج زیردستان خود نموده و به فراغت معیشت بگذراند.» از جمله عطایای این دو پادشاه به خواجه، علاوه بر خلعت‌های گرانبها و تحفه‌های بسیار و مبالغ هنگفت، اراضی و املاکی بوده که در تیول او قرار می‌داده‌اند. با این حال، چنانکه از یک نامۀ ملکشاه به وزیر مقتدرش پیداست، خواجه استفادۀ شخصی چندانی از آن همه منابع مالی نمی‌کرده و عمدۀ آنها را به مصرف مدرسه‌ها و امور خیریۀ دیگر می‌رسانده است.

برای آنکه مدارس نظامیه دارای عواید ثابت و دائمی باشند خواجه‌ نظام‌الملک موقوفات بسیاری به آنها تخصیص داد، چنانکه به امر او بازارهایی در اطراف مدرسۀ نظامیۀ بغداد ساختند و املاک، کاروانسراها، حمام‌ها، و دکان‌هایی خریداری کردند که همه وقف نظامیه شدند. مشابه این اقدام در مورد سایر نظامیه‌ها هم صورت گرفت و همه از موقوفات کافی بهره‌مند شدند تا بقای آنها بعد از خواجه تضمین شود. صورت موقوفات و اموال مدرسه‌ها در دفاتری ثبت می‌گردید و ضوابط مورد نظر واقف در مورد نحوۀ هزینه‌کرد عواید و شرایط پرسنل و عملکرد مدارس در وقف‌نامه قید می‌شد. عواید این موقوفات بعد از مرگ خواجه برای پرداخت حقوق‌های گزاف به مدرسان و دست‌اندرکاران نظامیه‌ها و تأمین معاش طلّاب کاملاً کفایت می‌کرد، ولی در بعضی دوره‌های دور از زمان خواجه، گهگاه حیف‌ومیل‌هایی هم در این درآمدها صورت می‌گرفت چنانکه در زمان سید نصرالدین بن مهدی وزیر ناصر خلیفۀ عباسی از ده درهم حقوقی که به موجب وقفنامه برای کتابدار مدرسه مقرر شده بود بیش از سه درهم به او نمی‌رسید!

نظامیهٔ بغداد

بیشتر اطلاعاتی که از نظامیه‌ها داریم به مدرسۀ نظامیۀ بغداد مربوط می‌شود. آگاهی دربارۀ سایر نظامیه‌ها محدود به مطالب جسته و گریخته در متونی است که دربارۀ سلجوقیان یا شرح حال خواجه نظام‌الملک و بعضی از استادان و فارغ‌التحصیلان این مدارس نوشته شده است. از این رو، عمدۀ مطالبی که از این پس می‌آید، مربوط به مدرسۀ نظامیۀ بغداد به عنوان نمونۀ عالی و کامل این مدارس است.

خواجه نظام‌الملک به خاطر تعصب مذهبی و علاقۀ وافرش به تقویت اقتدار و اعتبار خلفای عباسی، اهتمام ویژه‌ای داشت که مدرسه‌ای که در شهر بغداد، مقر خلافت عباسیان، می‌سازد به صورت دارالعلم مرکزی جهان اسلام درآید و رقیب نیرومندی برای جامع الازهر قاهره، دانشگاه اصلی فرقۀ اسماعیلیه، باشد. به این منظور، حداکثر بودجه و موقوفات و امکانات را به این مدرسه اختصاص داد و بیشترین توجه و نظارت را به عملکرد نظامیۀ بغداد و تعیین مدرسان شایسته برای آن مبذول می‌کرد. متصدی ساخت مدرسه و بعضی از موقوفات اطراف آن، یکی از نزدیکان او به نام ابوسعید صوفی نیشابوری بود که به خواجه گفته بود: «در بغداد به نام تو مدرسه‌ای بنا کنم که در معمورۀ ارض مانندش یافت نشود و نام تو تا قیامت باقی ماند.» و ظرف دو سال، با خرید و تخریب خانه‌ها و بناهای اطراف، ساختمان زیبایی در شرق رود دجله بنا کرد که دارای فضای وسیع و ایوان‌های بزرگ و حجره‌های متعدد برای اقامت مدرسان، مسجد، غرفۀ مخصوص مؤذن، کتابخانه، و مخازن مخصوص لوازم سوخت و روشنایی بود. همچنین به دستور خواجه، بازارهایی در اطراف آن ساخت و کاروانسراها و حمام‌هایی خرید تا وقف مدرسه و منبع تأمین هزینه‌های آن باشد. گفته‌اند که او 19 هزار دینار خرج بنای نظامیه کرد ولی 60 هزار دینار به خواجه صورتحساب داد!، و وقتی فهمید که خواجه به این موضوع پی برده به بصره گریخت. بعدها نزد خواجه برگشت و بدون اعتراف صریح از او خواست حساب هر که را خیانت کرده به خدا واگذارد. خواجه در پاسخ گفت: «اندوه از مالی نیست که تو یا دیگری خیانت کرده‌ای بلکه اندوه من از زمانی است که فوت شده و تدارک آن ممکن نیست. من خواستم این مدرسه را بنا محکم باشد مانند بنای جامع منصور و بیمارستان عضدالدوله، چه شنیدم که ایشان برای یک آجر زنبیل گچ به کار برده‌اند و به من گفته‌اند که تو وجه عمارت را در آجر منقوش صرف کرده‌ای و از آن می‌ترسم که زود خراب شود». و بیش از این با ابوسعید تُندی نکرد. با این همه، ساختمان این مدرسه چنان معماری زیبا و باشکوهی داشته که تا قرن‌ها بعد، سیاحانی که آن را دیده‌اند با شگفتی از آن یاد کرده‌اند.

مدرسۀ نظامیۀ بغداد روز دهم ذی‌القعدۀ سال 459 هجری طی مراسم باشکوهی با شرکت دانشمندان و پیشوایان مذهبی و مقامات دولتی گشایش یافت و تا حدود سه قرن بعد کمابیش برقرار بود. بسیاری از فارغ‌التحصیلان این مدرسه در دوره‌های مختلف به مناصب عالی دولتی و مذهبی و قضایی دست یافتند و نفوذ آنها تا مدت‌ها نظامیه را در بسیاری از بحران‌ها و تحولات سیاسی و اجتماعی مصون نگهداشت. با تأسیس مدرسۀ متنصریه در سال 631 به دست خلیفۀ وقت، که از امکانات و تشکیلات گسترده‌تر و برنامه‌های بهتر (توجه به هر چهار مذهب اهل سنت به جای فقط یک مذهب و توجه به ریاضیات و طبیعیات) برخوردار بود از رونق نظامیه تا حدی کاسته شد. هجوم قوای هولاکوخان مغول به بغداد در سال 656 و قتل‌عام مردم و تخریب بسیاری از بناهای آن شهر باعث کشته یا متواری شدن بسیاری از اهل علم و تضعیف روحیۀ علاقه به زندگی و علم‌دوستی شد و هرچند این مدرسه در نیمۀ دوم قرن هفتم براثر مساعی عطاملک جوینی حاکم ایرانی بغداد دوباره نظم و ترتیبی یافت، کمبود استاد و دانشجوی علاقه‌مند و نابسامانی‌های اجتماعی و مصائب ناشی از حملۀ مغول مانع از بازگشت آن به دوره‌های درخشان قبلی بود و تا نیمۀ دوم قرن هشتم که به تاریخ پیوست، حضور کم‌رونق‌تری داشت.

نگاهی به درون نظامیه‌ها

مدرسان

خواجه نظام‌الملک ضوابط انتخاب مدرس برای مدارس نظامیه‌ها را شخصاً تعیین کرده و بعد از او هم متولیان این مدارس سعی می‌کردند همان ضوابط را اجرا کنند. سه شرط اساسی استخدام استاد در نظامیه عبارت بود از شایستگی علمی، اعتقاد به مذهب شافعی و طریقۀ اشعری، و شهرت به رعایت اصول اخلاقی. در زمان حیات خواجه، مدرسان را اغلب خود او منصوب می‌کرد. وی که علوم دینی را تحصیل کرده بود با فقها و علما و صوفیه نشست و برخاست داشت و براساس احاطه و تسلط یک شخص بر مباحث دینی و قدرت استدلال و مباحثۀ او با حریفان و شهرتش در میان اهل علم ممکن بود او را برای مدرسی نظامیه برگزیند و یا حتی در شهری که مدرسۀ نظامیه نداشت برای او مدرسه‌ای بسازد. این مدرسان طبعاً از میان شاخص‌ترین دانشوران دینی برگزیده می‌شدند چنانکه مثلاً ابواسحاق شیرازی اولین استاد نظامیۀ بغداد از برجسته‌ترین علمای شافعی دوران خود به شمار می‌رفت و بسیاری از فقهای شاخص از شاگردان او بودند. خودش در این باره گفته: «از عراق تا خراسان از شهر و قریه‌ای نگذشتم مگر آنکه پیشوا یا مدرس یا قاضی آن محل را شاگرد خود یا یکی از اصحابم یافتم.» یا اولین استاد نظامیۀ نیشابور امام الحرمین جوینی، پیشوای شافعیان خراسان و صاحب تألیفات بسیار در زمینه‌های مختلف بود که به عنوان کتاب‌های درسی در نظامیه‌ها تدریس می‌شدند. یکی از شاگردان او، امام ابوحامد محمد غزالی بود که از بزرگترین متکلمان و فقها و متفکران اسلامی به شمار می‌رود و در هنگام انتصاب به سمت مدرسی، صاحب حدود هفتاد کتاب و رساله بود و شاید نام‌آورترین مدرس نظامیه در طول حیات این مدارس باشد. وی در طول زندگی پرماجرای خود چهار سال در نظامیۀ بغداد و یک سال در نظامیۀ نیشابور تدریس کرد و نویسندۀ کتاب‌های بسیار معروفی چون احیاء علوم دین و تهافت الفلاسفهاست. کتاب اخیر که در ردّ فلسفه به خصوص فلسفۀ مشایی نوشته شده یکی از مهمترین و مؤثرین کتاب‌ها در این زمینه است. مبارزه با فلسفه یکی از موضوعاتی است که پیگیرانه در نظامیه‌ها دنبال می‌شد و عده‌ای از مدرسان آن از چهره‌های شاخص ضد فلسفه بودند. از جمله، علاوه بر غزالی، می‌توان از امام افضل‌الدین ابن غیلان مدرس نظامیۀ مرو نام برد که رسالۀ حدوث العالم را در ردّ یکی از آثار ابن سینا نوشته و معتقد بوده است که: «فیلسوفان در مسئلۀ حدوث جهان خلاف کرده‌اند و منشأ فساد در دین شده‌اند و باید ریشۀ سخنان گمراه‌کنندۀ آنان را کند و آشکار ساخت که اصول عقاید آنان کفر و گمراهی است.»

چنانکه گفته شد، اعتقاد مذهبی و صلاحیت اخلاقی نیز از شرایط احراز مدرسی بود و اگر تردیدی دربارۀ پایبندی مدرس به هر یک از این دو مورد پیش می‌آمد، حتی پس از سال‌ها تدریس، از مدرسه اخراج می‌شد. مثلاً مدرسی به نام فصیحی استرآبادی پس از روشن شدن گرایش او به تشیع برکنار شد یا ابوالحسن کیاهراسی، از معروفترین مدرسان نظامیه، مورد سوءظن قرار گرفت که به اسماعیلیه گرایش دارد و مدتی اخراج و حتی زندانی گردید تا معلوم شد سوءظن بیجا بوده است! در زمینۀ اخلاقی نیز، مثلاً، مدرسی به نام ابونصر از نوادگان خواجه نظام‌الملک به جرم اینکه زنی ادعا کرده بود ابونصر با وی ازدواج کرده و ابونصر ابتدا این امر را انکار و سپس به آن اعتراف نموده بود، فاقد صلاحیت اخلاقی شناخته و اخراج گردید.

بخش عمده‌ای از درآمد فراوان موقوفات و کمک‌های مالی حکومت به حقوق و مزایای مدرسان اختصاص می‌یافت و اصولاً یکی از جنبه‌های مثبت این مدارس، تأمین رفاه اهل علم بود که قبل از آن معمولاً وضعیت معیشتی ثابت و مرفهی نداشتند. به علاوه، این مدرسان از نفوذ و پرستیژ اجتماعی و حتی سیاسی عظیمی نیز برخوردار بودند و گهگاه برای رتق و فتق امور سیاسی مورد مشورت قرار می‌گرفتند. این مزایای مادی و اعتبار اجتماعی و معنوی بسیاری از دانشمندان را از گوشه و کنار جهان اسلام به تلاش و رقابت برای دستیابی به منصب مدرسی نظامیه وا می‌داشت و حتی بعضی از علمای غیرشافعی تغییر مذهب می‌دادند تا شرط شافعی بودن را که برای تدریس در نظامیه لازم بود احراز کنند! بعضی هم سعی می‌کردند به نحوی در مجاورت خواجه نظام‌الملک قرار گیرند و مراتب فضل خود را بر او آشکار سازند تا شاید مجوز تدریس در نظامیه را از او دریافت کنند.

احراز کرسی مدرسی جز با صدور مجوز و منشوری از سوی تولیت این مدارس امکان‌پذیر نبود (تعدادی از این منشورها هنوز موجود است). تولیت نظامیه‌ها را خواجه برعهده داشت و پس از او هم، به موجب وقف‌نامه‌ها، به اعقابش محول شده بود ولی در مورد نظامیۀ بغداد، پس از خواجه، فرمان مدرسی را پادشاه یا خلیفۀ وقت و گاه وزرا صادر می‌کردند.

وقتی یکی از علما با منشور مدرسی وارد بغداد می‌شد استقبال باشکوهی از او به عمل می‌آمد. سپس مراسم معارفه برگزار می‌شد و یکی از مقامات دولت خلعت گرانبهایی را که کسوت فاخری بود بر استاد تازه وارد می‌پوشاند. مدرس در هنگام تدریس در قبۀ کوچکی روی کرسی نسبتاً بلندی می‌نشست و در حالی که دو معید (بازگوکنندۀ بیانات مدرس) در دو طرف او ایستاده بودند درس می‌داد.

نظامیه
نسخه‌ای خطی از کتاب کیمیای سعادت اثر غزالی

نایبان

عنوان «نایب» به مدرس موقت اطلاق می‌شد. گاه تا تعیین شخصی که واجد بهترین شرایط برای مدرسی باشد، دانشور دیگری با عنوان نایب به جای او انجام وظیفه می‌کرد. نایبان هم از میان علمای برجسته انتخاب می‌شدند و ممکن بود بعداً به مرتبۀ مدرسی برسند.

معیدان

این افراد از میان دانشجویان نخبه برگزیده می‌شد و نقش دستیار استاد را ایفا می‌کردند. در کلاس‌های نظامیه که اغلب بزرگ و پرجمعیت بود دو معید در دو طرف کرسی استاد می‌ایستادند و بیانات او را با صدای بلند تکرار می‌کردند. در پایان درس و پس از خروج مدرس از کلاس، معیدان به پرسش‌های طلاب پاسخ می‌دادند و قسمت‌های پیچیدۀ درس را تشریح می‌کردند. عده‌ای از معیدان پس از فراغت از تحصیل در نظامیه می‌ماندند و به مرتبۀ نایبی و مدرسی می‌رسیدند. سعدی شیرازی شاعر معروف که در نیمۀ اول قرن هفتم هجری در نظامیۀ بغداد تحصیل می‌کرده، در آن زمان جزو همین معیدان بوده و این شعر او که:

مـرا در نظـامیــــه ادرار بود
شب و روز تلقین و تکرار بود

ناظر به همین موضوع است.

کتابخانه و کتابداران

یکی از ویژگی‌های نظامیه‌ها داشتن کتابخانه‌های بسیار بزرگ بود. خواجه نظام‌الملک بخش قابل ملاحظه‌ای از عواید موقوفات نظامیه‌ها را به خرید و استنساخ کتاب برای این مدارس اختصاص داد. به علاوه، سنتی در میان بزرگان و دانشمندان و ثروتمندان متداول شد که کتاب به نظامیه اهدا کنند. در نتیجه، گنجینه‌های عظیمی از کتاب‌های نفیس، به خصوص در نظامیۀ بغداد، فراهم آمد. این کتابخانه‌ها را می‌توان نخستین کتابخانه‌های مجهز دانشگاهی در دنیای اسلام دانست. منصب کتابدار (خازن دارالکتب) صریحاً در وقفنامۀ نظامیه قید شده و حقوق مشخصی برای او در نظر گرفته شده بود. کتابداران نیز از میان اهل علم انتخاب می‌شدند.

وعظ و واعظان

علاوه بر کلاس‌های درس برای طلاب، برگزاری مجالس وعظ و خطابه برای عموم از برنامه‌های اساسی بود که خواجه نظام‌الملک برای نظامیه در نظر گرفته و تعیین واعظ را در وقفنامه قید کرده بود. این مجالس با حضور مقامات حکومت و پیشوایان دینی برگزار می‌شد و به خاطر اعتبار مدرسۀ بغداد نه فقط فقیهان و استادان خودِ نظامیه، بلکه فقیهان برجسته و مشهوری از اقصی نقاط دنیای اسلام می‌کوشیدند برای یک بار هم که شده امکان وعظ در این مدرسه را پیدا کنند و از این طریق بر اعتبار خود بیفزایند. نام بسیاری از این واعظان در تاریخ آمده است. این مجالس که با هدف تبلیغ و ترویج معارف شافعی و اشعری برگزار می‌شد ضمناً به خاطر شرایط خاص آن دوره بر اختلافات و خصومت‌های فرقه‌ای نیز می‌افزود و گهگاه حتی منجر به اغتشاش و درگیری می‌شد، چنانکه در سال 496 پس از مجلس وعظ ابونصر قشیری، که در آن به حمایت از شافعیان و علیه حنبلیان سخن گفت، بلوای عظیمی به پا شد و در زدوخورد هواداران دو فرقه، عده‌ای از هر دو طرف کشته شدند.

طلاب

طلاب نظامیه از میان زبده‌ترین افرادی که علوم مقدماتی را در جاهای دیگر آموخته بودند به این مدرسه راه می‌یافتند. شهرت و اعتبار نظامیه، شرایط عالی تحصیل در آنجا، و موقعیت و امتیازاتی که در انتظار دانش‌آموختگان آن بود (دستیابی به مناصبی از قبیل مدرسی نظامیه، قضاوت، پیشوایی مذهبی، و کارگزاری حکومت در سطوح عالی) انبوه مشتاقان آموزش عالی را به سوی این مدرسه می‌کشاند. از طلاب هیچ شهریه‌ای دریافت نمی‌شد، تمام هزینه‌های مسکن و خوراک و پوشاک آنها برعهدۀ مدرسه بود، و به طلاب نیازمند کمک هزینۀ تحصیلی هم داده می‌شد. نوشته‌اند که جمع این هزینه‌ها در نظامیۀ بغداد پانزده هزار دینار در سال بوده است. به این ترتیب، طالب علم از یک نوع حمایت دولتی، به طور ثابت و ضابطه‌مند، برخوردار می‌شد که تا آن زمان کم‌سابقه بود و می‌توانست با فراغ بال، بی‌دغدغه معاش، به تحصیل بپردازد. شرط تحصیل در نظامیه علاوه بر توانایی علمی، اعتقاد به مذهب شافعی بود. در یک مورد خاص، نظامیه ضابطۀ مشخصی نداشت. مدت تحصیل، مانند مدارس دینی قبل و بعد از نظامیه‌ها، ثابت و مشخص نبود و به استعداد و پشتکار دانشجو بستگی داشت و بعضی از طلاب ممکن بود حتی بیش از پانزده سال در آنجا مشغول تحصیل باشند! وقتی دانشجو درس یا مبحثی را به خوبی فرا می‌گرفت، استاد گواهینامه‌ای به او می‌داد که تسلط دانشجو را بر آن مبحث تأیید می‌کرد.

درس‌ها و رشته‌ها

درس‌ها و رشته‌های تحصیلی نظامیه تقریباً منحصر به علوم و معارف دینی (فقه، اصول، حدیث، تفسیر و علوم قرآنی، علم کلام، و ادبیات عرب) بوده است. فقه و اصول در رأس این مباحث قرار داشته و می‌توان نظامیۀ بغداد را مهمترین مرکز تعلیم فقه شافعی از نیمۀ دوم قرن پنجم تا حدود سه قرن بعد دانست. در این بازۀ زمانی، مدرسان و فارغ‌التحصیلان نظامیه اغلب از پیشوایان و فقیهان بزرگ مذهب شافعی بوده‌اند و آثار آنها (از جمله، المذهب اثر ابواسحاق شیرازی، الشامل اثر ابونصر بن صباغ و مهمتر از همه،‌ آثار محمد غزالی در این زمینه، از جمله، احیاءالعلوم، الوسیط، والمستصفی)که به عنوان کتاب درسی در نظامیه مورد استفاده قرار داشته‌اند از معتبرترین کتاب‌ها در علوم فقهی به شمار می‌روند. در عین حال، علم خلاف و جدل (شناخت آرای مذاهب مختلف و توان دفاع جدلی از مذهب مورد نظر) هم لازم به نظر می‌رسیده و بنابراین، طلاب علاوه بر مکتب شافعی، بایستی در عقاید و آرای سایر فرقه‌ها نیز مطالعه می‌کرده‌اند.

ریاضیات در حدی که برای فقه و علم الفرائض لازم بوده، تدریس می‌شده ولی ظاهراً رشتۀ مستقلی نبوده و استادان آن هم گویا ریاضیات را در محلی بجز نظامیه آموخته‌اند. از تدریس طب در نظامیه اطلاع موثقی در دست نیست هر چند اشاراتی به اطبایی که، در کنار درس‌های دیگر، به تدریس طب اشتغال می‌ورزیده‌اند شده است. به طور کلی، به مباحث غیردینی در نظامیه‌ها توجه چندانی نمی‌شده و این رشته‌ها، اگر اصلاً در آنجا مطرح بوده باشند، جنبۀ فرعی و حاشیه‌ای داشته‌اند. موضوع فلسفه نیز اگر مطرح می‌شده، در قالب مباحثی برای نقد و ردّ آن بوده است.

زبان تدریس

زبان رسمی و الزامیِ آموزش در نظامیه زبان عربی بوده و تدریس به زبان دیگر، تخطی از مقررات مدرسه محسوب می‌شده است. چون تسلط بر زبان عربی را برای استنباط مسائل فقهی لازم می‌دانسته‌اند دانشجویان تازه‌وارد نخست بایستی جنبه‌های مختلف زبان و ادبیات عرب (لغت، صرف و نحو، قرائت متون، معانی و بیان و بدیع) را در حد عالی فرا می‌گرفتند.

مثبت و منفی

مدارس نظامیه از لحاظ نظام‌مندی آموزشی و اداری و برخورداری از موقوفات و امکانات فراوان جایگاه ویژه‌ای در تاریخ مدارس در تمدن اسلامی دارند. دارا بودن کتابخانه‌های مجهز، سختگیری برای استخدام بهترین استادان و جذب بهترین دانشجویان، و تأمین رفاه استاد و دانشجو و ارتقای حیثیت اهل علم از ویژگی‌های مثبت این مدارس بوده است. مدرسان آنها از نفوذ و اعتبار عظیم اجتماعی و حتی سیاسی برخوردار بوده‌اند چنانکه مثلاً وقتی قائم خلیفۀ عباسی درگذشت، نظر ابواسحاق شیرازی مدرس برجستۀ نظامیۀ بغداد را در مورد جانشین خلیفه پذیرفتند و او مقتدی را به خلافت برگزید، یا امام محمد غزالی در اختلاف میان ترکان خاتون همسر ملکشاه و خلیفۀ مقتدی به میانجی‌گری دعوت شد و آنها را به توافق رساند. پرستیژ و حیثیت اجتماعی اهل علم در همۀ شهرهایی که در آنها نظامیه تأسیس شده بود همین گونه بود، مثلاً امام‌ الحرمین جوینی در نیشابور و خاندان خجندی در اصفهان. این مدارس از حمایت کامل حکومت برخوردار بودند و شهرت و اعتبار عظیمی که به دست آوردند بسیاری از پادشاهان و خلفا و امرا را بر آن داشت که با تأسی از خواجه نظام‌الملک، مدارسی به نام خود تأسیس کنند خواه به انگیزۀ خدمت به دین و جامعه یا برای تحکیم قدرت سیاسی خود. از اواخر قرن پنجم هجری تا حملۀ مغول، مدارس بیشماری در شرق دنیای اسلام از ماوراءالنهر و خراسان و طبرستان و آذربایجان و خوزستان و کرمان و فارس و اصفهان و سیستان دایر شد که انبوه مدرسان نظامیه‌ها در تأسیس و راهبری آنها نقش داشتند. فقه شافعی نیز، که در واقع موضوع اصلی مورد مطالعه در نظامیه بود، به مدد تألیفات مدرسان اولیۀ نظامیه بسیار شکوفا شد هرچند از قرن ششم به بعد، به تدریج جنبۀ ابداع و ابتکار در این تألیفات ضعیف شد و جنبۀ تقلید از گذشتگان و جمع و تلفیق و شرح و تفسیر نوشته‌های آنها قوت گرفت.

اما جنبه‌ها و پیامدهای منفی این مدارس نیز به هیچ وجه کم‌اهمیت نبوده است: تعصب شدید نسبت به یک مذهب و نگرش خاص یعنی مذهب شافعی و طریقۀ اشعری و ضدیت با مذاهب دیگر (که به تشدید اختلافات و خصومت‌های فرقه‌ای می‌انجامید)، دشمنی با فلسفه و علوم عقلی، کم‌اعتنایی به مباحث غیردینی مانند طبیعیات و ریاضیات (مگر در حدی که برای فقه و شرع لازم می‌نمود) و در یک کلام، تحدید اندیشه‌ورزی و خردورزی و فروکاستن «علم» صرفاً به مباحث دینی و مخالفت با تنوع و آزادی عقاید از ویژگی‌های نظامیه‌ها بود که یک نوع پسرفت نسبت به مدارس دورۀ درخشان علم در دنیای اسلام (در قرن‌های سوم و چهارم و اوائل پنجم) به شمار می‌رود. در نتیجه، هرچند فقیهان و متکلمان بسیار برجسته‌ای جزو مدرسان یا فارغ‌التحصیلان نظامیه‌ها بودند، دانشمندی از نوع فارابی و ابن سینا و خوارزمی و بیرونی و ذکریای رازی و خیام از این مدارس برنخاست.


این مقاله در صفحه‌‌های ۱۱ تا ۱۷ شمارهٔ ۸۶ نشریهٔ اخبار منتشر شده است.

دانلود رایگان شمارهٔ ۸۶ نشریهٔ اخبار


مقاله‌های بیشتر در سایت تکمیلی

 



نوشته‌های قبلی و بعدی


اشتراک
اطلاع از
شماره موبایل شما نمایش داده نمی‌‌شود.

0 پرسش‌ها و نظرات
Inline Feedbacks
مشاهده همه نظرات